جدول جو
جدول جو

معنی سخن یاب - جستجوی لغت در جدول جو

سخن یاب(نَ گُتَ / تِ / نَ تَ / تِ)
سخن شنو:
جز او (جز قلم) ای عجب خلق دید و شنید
جهان بین کور و سخن یاب کر.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبک یاب
تصویر سبک یاب
کسی که مطلبی را زود دریابد، تیزفهم، تیزهوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسان یاب
تصویر آسان یاب
آنچه به آسانی به دست آید، آسان رس، سهل الوصول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخن دان
تصویر سخن دان
دانا و واقف به شیوۀ سخن گفتن، کسی که سخن درست بگوید و بنویسد، ادیب، دانندۀ سخن، برای مثال سخن دان پرورده پیر کهن / بیندیشد آنگه بگوید سخن (سعدی - ۵۶)، کنایه از شاعر
فرهنگ فارسی عمید
(نِ / نَ دَ / دِ)
زودفهم. تیزفهم. سریعالانتقال:
کم آسا و دمساز و هنجارجوی
سبک یاب و آسان رو و تیزپوی.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ / تِ)
آنکه سخن ساخته بگوید و در واقع چنان نباشد. (آنندراج) :
حدیثی که مرد سخن ساز گفت
یکی زآن میان با ملک باز گفت.
سعدی.
از آنرو طایر طبع سخن ساز
سوی این بوستان آمد بپرواز.
؟ (از حبیب السیر).
تو که هرگز سخن اهل سخن نشنیدی
چون سخن ساز و سخن فهم و سخندان شده ای ؟
صائب (از آنندراج).
، سخنگو. جاری زبان. شیرین زبان. رطب اللسان:
یا رب به ثنای خود سخن سازم کن
در گلشن حمد نغمه پردازم کن.
؟ (از حبیب السیر).
، فریبنده. مکار. حیله ساز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مجازاً، شاعر ماهر:
نه مرد لافم خاقانی سخن بافم
که روح قدس تند تار و پود اشعارم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آسان یاب
تصویر آسان یاب
سهل الوصول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسان یاب
تصویر آسان یاب
سهل الوصول
فرهنگ واژه فارسی سره
مقسوم علیه
متضاد: مقسوم
فرهنگ واژه مترادف متضاد